کد مطلب: ۲۱۰۸۸۹۳
لینک کوتاه کپی شد
معاون اسبق بانک مرکزی مطرح کرد:

دولت در مورد اقتصاد مقاومتی فقط حرف می‌زند/ پروژه‌ای که 10 سال پیش از اقتصاد مقاومتی کلید خورده به عنوان طرح اقتصاد مقاومتی جا می‌زنند

دولت در مورد اقتصاد مقاومتی فقط حرف می‌زند/ پروژه‌ای که 10 سال پیش از اقتصاد مقاومتی کلید خورده به عنوان طرح اقتصاد مقاومتی جا می‌زنند

مستخدمین حسینی گفت: پروژه‌ای که 10 سال پیش از اقتصاد مقاومتی کلید خورده به عنوان طرح اقتصاد مقاومتی جا می‌زنند که فقط رفع تکلیف کرده باشند.

به گزارش « نود اقتصادی » عملکرد دولت را با توجه به نگاه غالب اقتصادی ‌ اش که نزدیک به اقتصاد بازار آزاد است، در گفت ‌ وگو با حیدر مستخدمین حسینی، کارشناس اقتصاد و معاون اسبق بانک مرکزی به نقد کشیده ‌ ایم . وی معتقد است دولت ‌ های ما به علت نداشتن یک تفکر منسجم اقتصادی حرف ‌ گرا هستند و در این سال ‌ ها یک اقدام که در چارچوب تاب ‌ آوری اقتصاد در مقابل فشارهای خارجی باشد، انجام نشده است .

چرا حرف های مهم مسئولان اقتصادی مانند حمایت از تولید و یا ضرورت اصلاح سیستم بانکی در کشور ما به مرحله عمل نمی رسد؟

زیرا دولت ‌ های ما عمل ‌ گرا نیستند و بیشتر حرف ‌ گرا هستند، در حالی که حرف را باید کارشناس و منتقد بزنند . در کشورهای توسعه یافته کارشناس و منتقد برای این کار حتی دستمزد می ‌ گیرند و نظرات متفاوت را برای طرح ‌ ها و لایحه ‌ ها می ‌ گیرند و پیش از اجرا یا در مسیر اجرا این نظرات را اعمال می ‌ کنند، اما در اینجا تلقی از این عمل کارشناس نوعی تحت فشار قراردادن دولت و اذیت کردن دولت است . به همین دلیل است که دولتمردان به جای اجرایی کردن طرح ‌ ها و اعلام پروژه ‌ هایی که مثلاً در چند ماه آینده نتیجه خواهد داد، فقط در مراسم ‌ های مختلف حرف می ‌ زنند .

وقتی وزیری یا معاون رئیس جمهوری از بایدها می گوید، مثلاً می گوید مشکلات آب را باید حل کرد، چه کسی باید این موضوع را حل کند ؟ کارشناس باید حل کند ؟ یا مثلاً حوزه بانکی باید اصلاح شود؟

دولتمردان فکر می ‌ کنند که هر کسی در بدنه دولت در رقابت با منتقدان و کارشناسان عمق بیشتری از مشکلات را به مردم نشان دهد یا بسته بزرگ ‌ تری از مجموعه مشکلات اقتصادی را گرد ‌ آوری کند، مدیر موفق ‌ تر و بهتری است . این رویه تا چه زمانی قرار است ادامه یابد ‌ ؟ به عنوان مثال در زمان حاضر دائم از شش ابر چالش اقتصادی سخن گفته می ‌ شود و جالب است که در هر مطلبی نیز این عوامل را نه حاصل عوامل خارجی، تحریم و ترامپ که نتیجه ضعف در مدیریت می ‌ دانند . ما تا چه زمانی قرار است به طرح مسئله بپردازیم ‌ ؟ آیا باید حتماً مسائل آنقدر بحرانی شود تا به مسئله امنیتی بدل شده و آن ‌ گاه وارد حوزه عملیاتی شویم ‌ ؟

ما در حوزه اقتصاد هنوز سیاست مشخصی نداریم . واقعاً اگر دولت می ‌ خواهد اقتصاد ما اقتصادی باز و مبتنی بر مکانیسم بازار آزاد باشد، تکلیف را روشن کند و تبعاتش را هم بپذیرد و در این جهت تلاش کند . دولت هنوز خودش نمی ‌ داند دنبال چه نوع اقتصادی است؛ اقتصاد متمرکز، اقتصاد شبه متمرکز و ....

بنابراین چون این را نمی ‌ دانیم سیاست ‌ های اجرایی ما نیز حالت بلاتکلیفی به خود می ‌ گیرد، در ‌‌‌ حالی ‌ که می ‌ دانیم در سیاست ‌ های کلان دنبال چه هستیم و باید تولید را بر سایر بخش ‌ های اقتصادی ارجح بدانیم و یا سیستم بانکی را اصلاح کنیم . ما در سیاست ‌ های کلان حرف ‌ های قشنگی زده ‌ ایم و حرف ‌ های آرمانی در برنامه ‌ های توسعه ‌ ای که باید ظرف پنج سال عملیاتی و اجرایی شود، بیان کرده ‌ ایم . لذا چیزی در حوزه حرف زدن کم نداریم اما جهت ‌ گیری اقتصاد ما معلوم نیست . ما اگر می ‌ خواهیم بخش خصوصی را تقویت کنیم، چرا فضای کسب و کارمان این است، چرا 600 متغیر منفی را هم که در فضای کسب و کار دولت شناسایی کرده رفع نمی ‌ کند ‌ ؟ این متغیرها را وزارت اقتصاد و دارایی شناسایی کرده، اما با این وجود در دو سال اخیر رتبه فضای کسب و کار در قیاس با سایر کشورها در حال عقب ‌ نشینی است .

به عبارت بهتر نبود یک تفکر جدی و غالب فعالیت در حوزه اقتصادی را دچار سرگیجه کرده و این سرگیجه همه بازارها اعم از سرمایه، بیمه، ریال، اشتغال و بانک ‌ های ما را تحت تأثیر قرارداده است . ما در بخش ‌ هایی دولت لیبرال و کلاسیک هستیم و در بخش ‌ هایی که اقتصاد دولتی است از اقتصاد کمونیستی هم حمایت ‌ هایمان بیشتر است !

لذا تا زمانی که تکلیف دولت با خودش روشن نباشد، ورود به حوزه عمل نیز مؤثر نخواهد بود و در عین حال وقتی اقتصاد به همینگونه رها شده باشد و برای متغیرهای مختلف اقتصاد برنامه ‌ ریزی نداشته باشیم اقتصاد به بن ‌ بست خواهد رسید؛ کما ‌ اینکه اقتصاد بیمار ما هم ‌ اکنون شرایط خوبی ندارد و در بخش مراقبت ‌ های ویژه بستری است .

یا د ‌ ر مثالی دیگر دولت بحث اقتصاد مقاومتی را طرح می ‌ کند و مرتب از آن حرف می ‌ زند، اما در حوزه عمل یک مورد را به مردم اطلاع ‌ رسانی کند یا حداقل بیاید و بگوید تعریفش از اقتصاد مقاومتی چیست ‌ ؟ اینکه بگوییم در راستای اقتصاد مقاومتی پتروشیمی افتتاح کردیم، پروژه ‌ ای که 10 سال پیش از طرح مسئله اقتصاد مقاومتی کلید خورده است ‌! یا افزایش فروش نفت به خارج از کشور یعنی اقتصاد مقاومتی ‌ ؟ آیا این تلقی درست است ‌ ؟ اینها رد گم کردن و رفع مسئولیت است .

اقتصاد مقاومتی براساس تعریف حداقلش این است که می خواهد در مقابل شوک های بیرونی و عوامل خارجی اقتصاد را تاب آور کند ‌! در این چهار سال و نیم دولت واقعاً در این مسیر گام برداشته است ؟

امروز اگر صنعت لبنیات، صنعت ماکارونی، صنعت فرش و ... شکل گرفته نتیجه دوران جنگ و نگاه کاهش وابستگی بوده است و نتیجه برخورد درست با تحریم ‌ ها بود که حتی منجر به افزایش تولید ناخالص داخلی شد و این رشد بر پایه تولید صنعت بود، نه افزایش فروش نفت ‌.

درست است که واقعاً در بخش های مختلف اقتصادی یک نوع تفکر اقتصادی را دنبال نمی کنیم، اما باید این حقیقت را قبول کرد که صدای پیروان حامی مکتب بازار آزاد و نئو کلاسیک بلند تر و متعدد ‌‌ تر بوده، علناً در دولت این صدا از سوی دولتمردان به کرات شنیده می شود، این در حالی است که سهم دولت در اقتصاد بسیار پر رنگ بوده و بیش از 80 درصد است . به خصوص آنکه تأثیرات تصمیم گیرها در سایر بخش ها یی هم که دست دولت نیست بسیار زیاد است . لذا با این پارادوکس چطور می شود به دنبال تحقق اقتصاد بازار آزاد بود ؟ آیا این هم نوعی فرار از مسئولیت ها و وظایف حاکمیتی مردان اقتصادی نیست ؟

اول از همه مشکل اقتصاد این است که سیاست ‌ های اقتصادی در حد کلان خوب نوشته شده، اما روش اجرایی آن معلوم نیست از چه مسیری قرار است پیگیری شود . به عنوان مثال ما سیستم بانکی در خدمت رانت می ‌ خواهیم و یا در خدمت پیشرفت و توسعه و ایجاد اشتغال ‌ ؟ پاسخ را می ‌ توان در مسیر یک دهه اخیر خیلی واضح مشاهده کرد .

در اقتصاد توزیعی با سهم بالای دولت آیا می توان اساساً دنبال اقتصاد بازار آزاد رفت و وظایف نظارتی، مدیریتی و حاکمیتی را نادیده گرفت ؟ زیرا کسانی که اقتصاد بازار آزاد را دنبال می کنند مسئولیت موضوع رانت و نوع توزیع رانت و بودجه ناشی از درآمدهای نفتی را نمی پذیرند و در مقام پاسخگویی قرار داده نمی شوند و در حالی که از مواهب رانتی استفاده می کنند تمام تقصیر بر گردن سیستم بازار می افتد . بازاری که نامرئی است و نمی توان بر دست نامرئی دستبند زد !

موافقم . ساختار اقتصاد وقتی دولتی است نمی ‌ توان دنبال این موضوع رفت . ما از وقتی که انقلاب کردیم سهم دولت تا ‌ کنون که همواره بر بخش خصوصی تأکید کرده ‌ ایم، تفاوت چندانی نکرده و همچنان بیش از 80‌ درصد اقتصاد دولتی است . حتی بخش ‌ خصوصی هم نداریم و بیشتر بخش ‌ خصوصی بر مبنای رانت و امکانات خاص به وجود آمده و به خاطر همین پریشانی تفکر در اقتصاد از دل بخش ‌ خصوصی به جای کار ‌ آفرین، نوآور و کالاهای صادرات محور، فساد و واردات بیرون می ‌ زند.

دیدگاه