«نود اقتصادی»-عبدالله صوفی، استاد دانشگاه ویسکانسین: هاجون چانگ، استاد دانشگاه اقتصاد دانشگاه کمبریج انگلستان، یکی از تاریخ دانان اقتصادی می باشد که  سیاست صنعتی  کره جنوبی  را به دقت بررسی نموده و نتایج تحقیقات خود را در چندین کتاب منتشر کرده است. نقد نظرات سیاست صنعتی چانگ توسط آقای موسی غنی نژاد  که طی مقاله کوتاهی در تجارت فردا ( ۱۵ آبان ۱۳۹۵) منتشر شد حاکی آن است که آقای غنی نژاد درک درستی از مجموعه سیاست هایی اقتصادی که  در دهه های 1925-1975 در ژاپن و بعد ها در جزیره تایوان-چین، سنگاپور، کره جنوبی و در دو دهه اخیر در چین اتخاذ شده اند ندارد. برای روشن شدن این که سیاست صنعتی چیست  اول به تعریف آن می پردازم و بعد مشخصات و اهداف سیاست ها را توضیح داده و به انتقاد بی اساس سیاست صنعتی که صرفا بر ایده لوژی آقای غنی نژاد قرار دارد اشاره می نمایم.

اول/ تعریف سیاست صنعتی

اولین فردی  که در ادبیات به زبان انگلیسی به سیاست صنعتی ژاپن اشاره نمود پروفسور چالمرس جانسن استاد دانشگاه کالیفرنیا، برکلی بود که  سیاست صنعتی را چنین تعرف نمود: «مجموعه سیاست هایی که  در رابطه با حمایت از صنایع داخلی، توسعه صنایع راهبردی و تنظیم ساختار اقتصادی در عکس العمل به تغیرات داخلی و خارجی که توسط وزارت تجارت خارجی و صنایع ژاپن [Ministry of International Trade and Industry (MITI)] به هدف حفظ  منافع ملی به معنایی که این وزارتخانه منافع ملی را تعرف می نمود اتخاذ و اجرا شد گفته میشود.» (  جانسن، 1982، صفحه 26)

مشخصات این سیاست ها به صورت زیر خلاصه می گردد:

اول/ ریشه های تئوریک این سیاست ها به مکتب اقتصادی تاریخی آلمانی بر میگردد و پایه و اساس ناسیونالیزم اقتصادی می باشد.

دوم/ سیاست صنعتی که در ژاپن اجرا گردید دارای دو بخش هست: بخش خُرد که ژاپنی ها  به آن «سیاست منطقی کردن صنایع» می گفتند و بخش کلان که « سیاست ساختار صنعتی» نام داشت. «سیاست منطقی کردن صنایع» اذعان به عقب ماندگی ژاپن در امور اقتصادی داشت و مطابق آن سیاست دولت به طور مستقیم سعی در رفع عقب ماندگی با  حل تضاد ها در فناوری، مدیریت، اماکن صنعتی، تشکیلات صنعتی در ژاپن داشت.

هدف «سیاست ساختار صنعتی» تعیین در صد بخش های مختلف اقتصادی مانند کشاورزی، معدن، تولید کالا و خدمات در کل تولید نا خالص داخلی داشت و در بخش صنعتی بر آن بود که در صد صنایع سنگین و سبک  را تعین نماید.

سوم/ این سیاست در حقیقت بخاطر رد سیاست های منتج از تئوری های مکاتب اقتصادی غربی نظیر مکتب اقتصادی نئو کلاسیک که با واقعیات اقتصادی ژاپن در تضاد بود اتخاذ شد.

چهارم/ اهداف اصلی این سیاست ها بعد از جنگ دوم جهانی در ژاپن عبارت بودند از:

  • باز سازی زیر ساخت های اقتصادی،
  •  بدست آوردن استقلال اقتصادی که استقلال اقتصادی به منزله به دست آوردن توازن ارزی بدون خام فروشی می باشد
  • تولید کالا های اساسی اولیه نظیر  فولاد، پترو شیمی، زغال سنگ،  تولید برق، کار خانجات ماشین سازی و  غیره
  • تشویق برای صادرات
  • کاهش نقش کارگران در جریانات سیاسی در عوض افزایش دست مزد ها به طور اتوماتیک بر اساس افزایش باز دهی کار.


حال با این توصیف روشن نیست که آقای غنی زاده بر چه اساسی  از دیوید هیوم ،مکتب استقرایی  و تجربه گرایان یاد می کند و به هاجون چانگ  معترض است که چرا به «مباحث  روش شناشی » بی اعتناست  و حتی مدعی است که چانگ  « با استناد به برخی دادههای تاریخی سخنان بی پایه ای را بدون اینکه مبنای نظری آنها روشن باشد به عنوان راهکار توسعه ارائه دهد. » اما استاد پیرو مکتب  اتریشی ما نمیداند که چانگ و جانسون و سایر نظریه پردازان سیاست صنعتی با بررسی تاریخی چگونگی تدوین و اجرای سیاست های صنعتی  و نتایج مطلوب حاصل از آن در کشور های شرق آسیا آن سیاست  را به جهانیان معرفی کرده اند. انگار که این استاد مکتب فانتزی اتریشی ما  از بیت شاعر شاعران حضرت حافظ بویی نبرده است: «خوش بود گر محک تجربه آید به میان   تا سیه روی شود هر که در آن غش باشد» و یا اینکه این جناب محتاج تئوری می باشد که  بر اساس آن مثلا چگونه صبحانه بخورد!

همینطور استاد اتریشی گله مند است که  « استنادات چانگ یک سویه است وفقط تجربه های موفقیت آمیز مداخله گرایی دولتی را در نظر میگیرد و از تجربه های فاجعه آمیز سخنی به میان نمی آورد.» روشن نیست که جناب غنی نژاد چرا «تجربه های موفقیت آمیز » را نا دیده می گیرد. علاوه بر آن، در حمایت از این ادعای ماهیتا ضد علمی خود ، استاد پیرو مکتب اتریشی ما به تجربه کشور آرژانتین رجوع می کند و آن کشور را در دوران قبل از جنگ جهانی در رده کشور های توسعه یافته قرار می دهد و مدعی میشود که « تا پایان جنگ جهانی دوم کشور توسعه یافته ای بود اما با قدرت گرفتن خوان پرون و سیاستهای مداخله جویانه دولت وی به تدریج در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی به کشور جهان سومی تبدیل گردید.» هر چند ذهنی گری این پیرو  اقتصاد اتریشی در تحریف واقعیات تاریخی کشور آرژانتین همردیف ایده لوژی آنارشیستکی این جناب می باشد اما سندی دال بر صحت ادعای خود ارائه نمی کند چون ایده لوژی اقتصادیش او را از واقع بینی منع می نماید. همینطور او نمی داند که دخالت دولت ها در اقتصاد صور مختلفی دارد که عبارت است از دولت با تکیه به برنامه ریزی مرکزی براساس تعلقات ایده لوژیک (کشور های سوسیالیستی)، دولت بر اساس منطق برنامه ریزی اقتصادی  (کشور ها توسعه گرا بر اساس سیاست صنعتی) ، دولت های نظارتی که مقرراتی در مورد رقابت بین بنگاه ها، مقررات مربوط به حمایت محیط زیست و یا حمایت از مصرف کننده گان و یا کار گران وضع می کنند.

البته استاد اتریشی ما هیچ گاه سندی ارائه نمیدهد که سیاست دولت پرون  سیاست صنعتی بود.  از دید گاه ایشان دخالت دولت در اقتصاد بهر صورتی نتایج دهشتناکی دارد. اما از آنجایی که از دیدگاه این استاد پیرو مکتب آنارشیسم  ارائه هر سند و آماری گناه کبیره تجربه گرایی و پا زیتویسم محسوب می شود  انتظار دارند که جملگی به ایشان اعتماد کنیم و به ایده لوژی که مد عی می باشد که در اقتصاد بدون حضور دولت کلیه مسائل جوامع بشری را  می توان از طریق بازار حل نمود ایمان آوریم.